یه جسد دیدیم خییییلیییی باحال بودبراش فاتحه هم خوندم خخخخخخالان حسش نیست بعدا بیشتر توضیح میدم :دی اسپریچو, ...ادامه مطلب
تو گروه دانشگاه با بچه ها بحثمون شد یعنی بحثم شد من و پسرا....بقیه دخترا هم که سیب زمینین!همه سر حرف های سیاسی بحثشون میشه ما هنوز حرفی نزدیم بحثمون شدبه دلیل پیشگیری از این مدل بحث ها :/فعلا هم که من اعتصاب کردم کلا پیام نمیفرستم! اسپریچو, ...ادامه مطلب
چند مطلب نیمه تمام اینجا، چند خط ذخیره شده انجا... واقعا رویی و تمایلی به نوشتن از زندگی بیاهمیتم ندارم. چند روز است دنبال جملهای هستم که قبلا خوانده بودم که لااقل چیزی بگویم, حتی ان را هم پیدا نمیکنم. چیزی در این مایهها بود: حتی راه حل خدا هم برای خاورمیانه مهاجرت کردن بود., ...ادامه مطلب
روزها قضیه را در ذهن مرور میکردم حتی همین الان باعث میشود انقدر ضربان قلبم بالا برود که اگر قبل از خواب باشد خواب از سرم بپرد. به دنبال راهی بهتر بودم، راهی که جور دیگری تمام شود، راهی که به گریه کرد, ...ادامه مطلب
از دیشب فقط به تیتر فکر کردهام و نکته قابل توجهی برای گفتن ندارم. تیتر گویای همه چیز هست. سالهای قبل فکر میکردم روز تولد نشاندهنده چگونگی گذشت سال بعد خواهد بود، همان افکار پوچی که ادم دوست دارد به, ...ادامه مطلب
کتابم سوهان روحم شده، برای خواندش به تمرکز بیشتری از درس خواندن نیاز است و اسمش را نبر کتابی که خودم خریدهام به خودم تقدیم کرده است که باعث میشود با دیدن جلد کتاب عق بزنم. وقتی بهش میگویم تو برایم , ...ادامه مطلب
میگوید تو بیتفاوتی. بعد از تعجب اولیه فکر میکنم که بله. مدتهاست کنترل کردن را رها کردهام. نه تنها چیزهایی که غیرقابل کنترل است بلکه تمام چیزهایی که قابل کنترل است. منطق صفر و صدی من اینگونه کار می, ...ادامه مطلب
خواندهام که روزانه نویسی فلان و بهمان. این که فایدهاش چیست همانقدر بیاهمیت است که جزییات زندگی روزمره من. شاید منظورشان این است که بنویسم با خواندن پست وبلاگی، فکر کردهام چقدر جای اغوش امنی که, ...ادامه مطلب
ان روز فکر میکردم همین که هوا ابری است و میتوانم در تختم غلت بزنم، از آشپزخانه صدای آشپزی مامان میاید، مهمانهایی داریم که به راحتی میگویم بعد از حمام میبینمتان و بعدتر خودم هم دست به کار میشوم و جلز و ولز غذا روی گاز همراه با سیمین غانم میگوید "چه هوایی" کافی است. , ...ادامه مطلب
دلتنگی, هم در من مثل ادمیزاد بروز پیدا نمیکند. زمانی به دوستم گفتم هر چه اکثریت انجام میدهند برعکس کن میشود من. لازم نیست بگوییم دیگران چطور دلتنگ میشوند اما دلتنگ بودن من انقدر افتضاح بود که تا فرد , ...ادامه مطلب
وقتهایی که علیرغم میلم به گذشته فکر میکنم جوری است که از خودم میپرسم ایا خر کلهام را گاز گرفته بود؟ مست بودم؟ واقعا دلیل یکسری از کارهایم را درک نمیکنم. نمیدانم سایرین که از بیرون مشاهدهگر بودند, ...ادامه مطلب
اخرین روز ترم است، همهی امتحانهای عملی را گذراندیم و سال دیگر دنتال اینترن محسوب میشوم با یک مهر الکی. در گرمای حیاط دانشکده نشستهام و هیچ انگیزهای برای تکان خوردن ندارم. اکثرا به خودم میگویم فلا, ...ادامه مطلب
من همیشه به این معروفم که خیلی خوش خوابم و هیچ قضیهای مانع خواب من نمیشه. نه برک آپ، نه حتی عروسی خودم. بقیه نمیدونن تمام رنجهایی که اونا از بیخوابی میکشن من توی خواب میکشم. تمام چیزایی که ازشون م, ...ادامه مطلب
حالا که اخر سال شده و دارم به خودم فکر میکنم میبینم عجب ادم ول نکنی هستم. تو هر زمینهای که فکرش رو بکنید. مثلا دوستم میگه درسته که ادمهای کمی دور و برم هستن ولی سعی میکنم همونا رو نگه دارم که خودم ب, ...ادامه مطلب
32 روز از بهار گذشته و این اولین پست من تو سال جدید محسوب میشه. مثل همیشه اومدم غر بزنم ولی بر خلاف همیشه این کارو نمیکنم. فعلا تو هوای بهاری توی خیابون نشستم و میخوام سعی کنم به جای زر زدن یکم دور و برم رو نگاه کنم. حتی وسوسه شدم تنهاییم رو با دختری که تو اتوبوس باهاش اشنا شدم شریک بشم ولی خداروشکر در دسترس نبود. اصلا مرگ بر ادمهای جدید. , ...ادامه مطلب