بعد از خوندن جنایت و مکافات احساس ازادی میکنم. نه به خاطر این که راسکلنیکف کلی مکافات میکشید و در اخر زندانی شد بلکه به خاطر این که داستایفسکی خیلی خوش تعریفه و خوندن این کتاب سه ماه طول کشید. منم به نوعی مکافات کشیدم. نمیشه گفت کتاب دوستداشتنیهایه و به بقیه پیشنهاد میدم بخونن. اساسا این کتاب برای دوست داشتهشدن نوشته نشده.
یکی از دوستهام که احتمالا دیگه نمیبینمش و هیچ نشونی هم ازش ندارم یه بار توی کتابفروشی حرف خوبی زد. گفت رمانهای کلاسیک کارکرد سریال رو تو زمان خودشون داشتن. الان یه ذهن خیلی اروم، وقت بسیار زیاد و حوصله نسبتا پف پفی برای خوندن این کتابها لازمه اما به معنی واقعی کلمه داستان میگن و تا کوچیکترین سیناپسی عصبی که تو مغز شخصیتها شکل میگیره رو بیان میکنن. بعضیوقتها میدیدم درگیر مکالمات یا توصیفاتی شدم که واقعا شاهکارن اما چون کتاب پر از این صحنههاست درست به چشم نمیان. در اخر نمیتونم بگم چیزی تو زندگیم قبل و بعد از جنایت و مکافات تغییر کرده. احتمالا از اون دسته کتابهاست که اثرات ناخوداگاه میذاره((:
مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 162 تاريخ : يکشنبه 19 اسفند 1397 ساعت: 13:32