میخواستم این طلسم ننوشتن رو بشکنم. نمیشه گفت اونقدر سرم شلوغه که وقت نمیکنم بنویسم یا اونقدر زندگی ارومی دارم که چیزی برای نوشتن ندارم. بدون هیچ دلیل مشخصی فقط نمینویسم. تنها چیزی که میدونم اینه که نوشتن از این تجربههای تازه تو لفافه سخته و نوشتن از تجربههای تازه بدون لفافه هم سخته. کلا سخته. همچنان مقدار زیادی با همه سر جنگ دارم و سعی میکنم سرم تو لاک خودم باشه و با فیلم و کتاب سرم گرم باشه. یه دوست دارم که که فکر میکنم منو مثل یه کلاه جادوگری میبینه که هر لحظه ممکنه یه چیز عجیب ازش بیرون بپره که اصلا براش اهمیتی نداره و خودشو درگیر نمیکنه، فقط نگاه میکنه. نمیدونم اینجوری دوست دارم یا نه. الانم گوش چپم به علت سرماخوردگی کم میشنوه. دوماهه دارم جنایت و ماکافات میخونم و برام شده شبیه یه مکافات تموم نشدنی. اخر هفته اولین سفر مجردیم رو با دوستام میرم. میخوام کمتر سخت بگیرم و بیشتر روزانه بنویسم. دقیقا به سبک دختر دبیرستانیها.
برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 178