همراهان دلخواه در روز‌های زیبای اردیبهشت

ساخت وبلاگ

گزارش دورهمی رو با جزئیات خواسته بودین ولی با گفتن جزییات خاطرات این دو روز برای من میمیره. اصلا هیچ‌چیز غیر‌عادی یا خفنی اتفاق نیفتاد که با اینجا نوشتنش به وجد بیاین ولی دوست‌های خوب، هوای خوب و جای خوب باهم یه عصر خوب رو ساختن. در کل دارم میگم اگر خودتون نبودین کاری از دست من برنمیاد:دی مثلا این که رایحه* با این که بلیتش رو داده بودیم تو شلوغی و ازدحام انگار قاچاقی وارد شد یا اینکه ما دیر رسیدیم و مریم و هانی رو‌ بعد از کلی انتظار جا گذاشتیم و زودتر رفتیم داخل و حتی این که هانی تغییر دکوراسیون داده بود چه اهمیتی داره:دی
مهم اینه که من چندتا عکس پروفایل جدید پیدا کردم که به زودی ازشون رونمایی میکنم. افتخار بزرگی بود که برنده مسابقه عکاسی دکتر میم من رو در قاب دوربینش راه داد. ( پول این تعریف‌ها رو بعدا باهات حساب میکنم:دی)
هانی در واقع دو تا بود که خسته بود. کیفش و خودش و خیلی اصرار داشت که بشینیم. با این که سه بار جا به جا شدیم نتونست یه جای راحت بشینه، اول روی یه تخته سنگ نشست، بعد مجبور شد رو پله خودشو جا بده و در اخر هم وقتی میخواست رو نیمکت بشینه جاش نشد و مجبور شد وایسه و وانمود کنه خیلی راضیه و داره از بحث لذت میبره:دی
مریم بسیار مهربان و دوست داشتنی بود. جوری که من احساس کردم چندساله که میشناسمش و تو کل مدتی که باهم بودیم لبخند‌های ملیح میزد. رایحه هم بود که بدبختی‌های مشترک داشتیم و کسی نمیفهمید ما چی میگیم. حتی یه تیکه منم نمیفهمیدم چی داره میگه :دی
خسته بودن هانی باعث شد یه کافه پیدا کنیم که نوک کوه باشه. تو یه سکانس دیگه چون پای هانی درد میکنه ما گم میشیم و مجبور میشیم راهی که اومدیم رو برگردیم. کافه‌‌ای که میتونست پاتوق هانی باشه شبیه کافه‌های بین کهکشانی بود. با یه ایده ساده و خلاقانه که همون اضافه کردن یخ زیاد به نوشیدنی بود کل زمانی که تو‌ کافه بودیم نوشیدنی داشتیم و هروقت حوصلمون سر میرفت یخ‌های اب شده رو هم میزدیم و با نی هورت میکشیدیم. یه صحنه هانی گفت برای هواپیما دست تکون بدین و همه با شدت و جدیت دست تکون دادیم :|  و برای اولین بار در طول عمرم موضوعی که به نظر بقیه خنده دار بود به نظر من کاملا عادی و منطقی بود.
با اینکه میتونیستیم هر کدوم از مشتری‌ها رو یه ساعت سوژه کنیم، من که بیشعوری رو برای گرم کردن جمع به حد اعلا رسونده بودم به نظرم بلاگرها سوژه‌های جالبتری اومدن. خلاصه اگر پشت سرتون حرف زدیم ما رو ببخشین(:دی). 
برای مراسم اختتامیه عینک جدید هانی رو تحویل گرفتیم و با این که من توقع داشتم شبیه گربه نره بشه شبیه جان لنون شد:دی
در کل من مشغول سخنرانی بودم و به بقیه فرصت حرف زدن نمیدادم و همزمان اعتراض میکردم چرا حرف نمیزنین، من خسته شدم اینقدر حرف زدم. دوستم که همراهم بود اخر بار گفت: چی بود اینقدر در مورد فیلم و کتاب و وبلاگ ‌چرند میگفتین و در ادامه از همه دورهمی های وبلاگی اعلام انزجار کرد.
اگر بچه ها نبودن تو اردیبهشت باغ ارم یا مسجد نصیرالملک نمیرفتم. مثل دو سال قبل که نرفتم. به اندازه یکی دو ماه شیراز گردی کردم و به اندازه یک هفته تو دو روز حرف زدم . یه جوری این دور روز بهم پیوسته بود که الان به نظرم یه روز میان. صبح روز بعد قرار بود با قرعه کشی مشخص کنیم کجا میریم و با این که من اصرار داشتم برام فرقی نداره بعد از در اومد اسم خونه زینت‌الملک گفتم من نمیام بریم مسجد نصیر:دی
و از اونجا که گم شدن خودم کافی نبود هانی رو هم با خودم همراه کردم و با پای مجروحش مجبور شد کلی راه بره. سر راه هم به یکی از کشفیات من حین یه گم شدن دیگه سر زدیم. اون صحنه‌ای که با نگهبان دوست شدیم و گذاشت به قسمت های ممنوعه سر بزنیم خیلی حال داد. کافی بود در یه جا بسته باشه یا تابلو ورود ممنوع داشته باشه، ما دلمون میخواست همون قسمت رو ببینیم و دیدیم 8) در ادامه من راه میرفتم و میگفتم دوست دارم خونه و مدرسه منم این شکلی میبود، غر میزدم و هانی با صبر جزیل گوش میداد. مسجد نصیر به عکاسی و فیلمبرداری ( اگر من وسطش حرف نمیزدم:دی) گذشت و من به این فکر میکردم چی میشد اگر یه شاهزاده قاجار بودم؟ :|
بعد از مسجد مشغول پرسه زدن تو‌ کوچه‌های اطراف مسجد بودیم که بهمون فهموندن به قلمرو ‌ممنوعه مافیا وارد شدیم و باید سریع جیم بشیم و بریم که شیشه اب معدنی رو به عنوان شربت خاکشیر بهمون قالب کنن:دی
و این که خیلی سخته ادم دوربین داشته باشه یه جای خفنم باشه ولی یکی نباشه که ازش یه عکس درست بگیره، اقا من شرمندم:دی
در اخر جو فرهنگ و تاریخ جوری منو گرفته بود که که تا وقتی کلاسم شروع بشه خودمم به یه مسجد تاریخی دیگه سر زدم.
و این بود انشای من .



* رایحه خواننده سر سخت وبلاگاتونه که خودش وبلاگ‌ نداره

مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 158 تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1396 ساعت: 2:59