به کاهش استرس فکر میکنم. هر شب یه لیتر دمنوش و جوشونده میخورم. معتقدم این همه زخم و خراش روی دست و پام به خاطر چشم خوردنه. میگم گوربابای این دنیا. از الان فکر میکنم چجوری زندگی کنم که وسط ماه اینده نفس کم نیارم. دوستهایی دارم که اگر گونی هم بپوشم میگن چه خوشگله و بهت میاد. برام مهمه که حاضرن به خاطر حس خوب من به خودشون زحمت بدن. قدم میزنم و دونه طلایی درختها شاهزاده وار دور پام میپیچن. باد موهامو بهم میریزه. هر قدم که پیش میرم کوتاهتر و محوتر میشم. توی فرعی که میپیچم من و شهر یکی هستیم.
برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 189