یک خوابالوی بیچاره

ساخت وبلاگ

با مایع ظرفشویی تو بغلم، دوتا کنسرو تو یه دستم و کیف و گوشی توی اون‌ یکی دستم ده دقیقه به قفسه مواد شوینده خیره شده بودم و دنبال تیرک نامی میگشتم. در واقع اولش اصلا یادم نمیومد برای چی اومده بودم اینجا. نیم ساعت قبلش هم بهم گفته بودن برو فلان وسیله رو از تو کوله بیار و من تعجب کرده بودم وسیله مذکور توی کولر چکار میکنه یا وقتی داشتن میگفتن بذار غذای توی همون بمونه که بعدا گرمش کنیم فکر میکردم چیو میخوان تو حموم گرم کنن و چطوری؟ خواننده میگفت oh i feel your skin on my hands که یکی از فروشنده‌ها با یه سبد اومد سمتم. همینجور که داشتم همه چی رو تو سبد خالی میکردم با لحنی که انگار دارم ازش میپرسم مواد داری گفتم تیرک دارین؟ یقینا گفت نه. درسته کاملا درک نمیکردم رو بسته‌ها چی نوشته ولی اگر جایی نوشته بود تیرک قاعدتا باید میتونستم توی ده دقیقه بخونمش. بعد هم زنگ زدم گفتم اینا تیرک ندارن چکار کنم؟ سینک میتونه از یه شوینده دیگه استفاده کنه یا پوستش خراب میشه؟ اجازه دادن که برگردم و با سینک صحبت کردن که ناراحت نشه و تا فردا دووم بیاره. از خواب که بیدار میشم دو ساعت طول میکشه تا لود بشم مخصوصا اگر گوشیم رو نگاه کنم و یکی ده بار زنگ زده باشه و بعد هم پیام داده باشه این لعنتی همیشه دستته ولی وقتی باهات کار داریم جواب نمیدی و چون زنگ زدی ببینی اون یکی چه مرگشه بقیه فکر کنن الان زمان خوبیه که تو رو بفرستن خرید :|

مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 188 تاريخ : چهارشنبه 20 ارديبهشت 1396 ساعت: 4:59