گاوچرون

ساخت وبلاگ

مدت مدیدی است که اندوه عمیقی ناشی از نادیده گرفته‌شدن علاوه بر احساس طردشدگی و بی‌ارزش بودن بر من مستولی است. در حال حاضر یارای رویارویی با این زندگی را نداشته و به هر طرف که مینگرم خود را تنها می‌یابم. سخت است. حتی توهم حمایت شدن و مقبولیت را نیز ندارم. میخواهم فیلم‌ها و کتاب‌هایم را برداشته و چون سابق به غار خود پناه ببرم. تمام راه‌های ورودی را مسدود میکنم و صورتکی خندان پذیرای همه خواهد بود. دوباره افسار را در دست میگیرم، افسار خودم یا زندگی را. هرکدام که دستم امد. گور لق این که ادمی برونگرا هستم و این سبک زندگی مرا میخشکاند. اجتماع ادم اجتماعی‌ای نبود.  اما قبل از آن برای خودم با ان همه مهارت ارتباطی و این همه آدمی که دیگر ندارم حسابی عزاداری خواهم کرد. با همه این اوصاف در جشن تولد‌های سوپرایزی شرکت میکنم، خود جشن تولدی سوپرایزی ترتیب داده‌ام، شانه‌ای برای گریه کردن دیگری هستم و به درک‌گویان میتازم؛ گرچه دایورتم قدرت سابق را ندارد... 

مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 133 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1396 ساعت: 7:34