روزها قضیه را در ذهن مرور میکردم حتی همین الان باعث میشود انقدر ضربان قلبم بالا برود که اگر قبل از خواب باشد خواب از سرم بپرد. به دنبال راهی بهتر بودم، راهی که جور دیگری تمام شود، راهی که به گریه کرد, ...ادامه مطلب
از دیشب فقط به تیتر فکر کردهام و نکته قابل توجهی برای گفتن ندارم. تیتر گویای همه چیز هست. سالهای قبل فکر میکردم روز تولد نشاندهنده چگونگی گذشت سال بعد خواهد بود، همان افکار پوچی که ادم دوست دارد به, ...ادامه مطلب
ان روز فکر میکردم همین که هوا ابری است و میتوانم در تختم غلت بزنم، از آشپزخانه صدای آشپزی مامان میاید، مهمانهایی داریم که به راحتی میگویم بعد از حمام میبینمتان و بعدتر خودم هم دست به کار میشوم و جلز و ولز غذا روی گاز همراه با سیمین غانم میگوید "چه هوایی" کافی است. , ...ادامه مطلب
دلتنگی, هم در من مثل ادمیزاد بروز پیدا نمیکند. زمانی به دوستم گفتم هر چه اکثریت انجام میدهند برعکس کن میشود من. لازم نیست بگوییم دیگران چطور دلتنگ میشوند اما دلتنگ بودن من انقدر افتضاح بود که تا فرد , ...ادامه مطلب
بدبختی نویسنده نبودن و نوشتن را دوست داشتن همین است که میخواهی بنویسی، میدانی چیزی برای نوشتن هست، چیزی ذهنت را و گلویت را اذیت میکند اما نمیدانی چیست، چگونه بنویسیاش، از کجا شروع کنی و اصلا همه ای, ...ادامه مطلب
میخواستم این طلسم ننوشتن رو بشکنم. نمیشه گفت اونقدر سرم شلوغه که وقت نمیکنم بنویسم یا اونقدر زندگی ارومی دارم که چیزی برای نوشتن ندارم. بدون هیچ دلیل مشخصی فقط نمینویسم. تنها چیزی که میدونم اینه که نو, ...ادامه مطلب
بعد از خوندن جنایت و مکافات احساس ازادی میکنم. نه به خاطر این که راسکلنیکف کلی مکافات میکشید و در اخر زندانی شد بلکه به خاطر این که داستایفسکی خیلی خوش تعریفه و خوندن این کتاب سه ماه طول کشید. منم به, ...ادامه مطلب
احساس رهایی و ازادی کاذبی دارم. فکر میکنم به خاطر کدئینایه که انداختم بالا ولی مغزم احمقتر این حرفاس. فکر میکنه یه خاطر اینه که این هفته تمام مریضها و بخشها بدون هیچ دردسری گذشتن و حتی جایی که است, ...ادامه مطلب
مریضم میگفت اصفهان یه روزه دست دندون میسازن، چرا من باید چند هفته بیام؟ گفتم قرمه سبزی رو هم یه ساعته میشه پخت ولی با قرمه سبزی که چند ساعت جا افتاده یکیه؟ خودم و مریض باهم قانع شدیم:دی استاد هم به جای قالب قیافمو نگاه میکرد بعد میگفت کارت خوبه. , ...ادامه مطلب
جدا از این که بعد از این همه امتحان تو این وقت عزیز از سال زندگی کردن یادم رفته، هیچ علاقهای هم به یاداوریش ندارم. از کل لذایذ دنیوی قدم زدن شبانه برام مونده که با مهاجرت به خونه نمیدونم باید جاش رو با چی پر کنم. نمرههایی که معلوم نیست به چه دلیلی میزان زحمتم به هیچ جاشون نیست نه تنها از خستگیم چی, ...ادامه مطلب
ادمها دارن جلوی چشمم رنگ میبازن و هزار رنگ دیگه میگیرن. من چه تقصیری دارم وقتی بقیه اینقدر پیچیدهان در حالی که انگار تو مغز من فقط یه مداره که اونم فقط یه سیم داره. با این که میدونم چقدر اسیب پذیرم و فاصلم رو از بقیه حفظ میکنم، باز هم دلم میگیره، بغض میکنم ولی کدوم احمقی به خاطر این چیزا گریه میکنه. من ادم خوبه داستان نیستم، اون گیجهام که هرکسی میکشونتش تو زمین خودش. به قول یکی یه رینگ بزرگ که معلوم نیست داری از کی میخوری :| , ...ادامه مطلب
یکی دو هفتهاس اولین حرفی که بعد از بیدار شدن از خواب میزنیم اینه: سلام وای نمیدونی چی خواب دیدم. خوابهایی که خودآگاهت وقتی میخوای یکم بیشتر بخوابی میسازه که اون شیش ساعت خوابیدن قبل رو هم زهرمارت کنه. خوابهای من واقعیتر و منطقیترن. یه بار خواب دیدم من با دو افتادم و همه دوستهام با هشت پاس شدن , ...ادامه مطلب
تو دانشکده ما همیشه در خطری و باید رو حالت آمادهباش باشی وگرنه تمام مشکلات دهان و دندان پیش اومده پای خودته. مثلا یه بار فارغ از دو جهان و طبق معمول در انتظار استاد رو صندلی روبروی بخش لم داده بودیم که یکی از سالبالاییها با قیافه گربه شرک اومد سمت ما و گفت: وای بچهها من مریض ندااارررم. در بر خور, ...ادامه مطلب
سه شنبه ۹ خرداد ۹۶ امروز از اون روزایی بود که با تموم شدنش میتونم خودمو با دلایل منطقی و کافی بکشم. همیشه برای خودم سوال بود که چی میشه موقع یه نوع اعصاب خوردی خاص گریم میگیره. امروز فهمیدم وقتی نه میتونم طرفو تا جایی که میخوره بزنم، نه فحش بدم، نه داد بزنم و نه حتی با طرف منطقی حرف بزنم تنها راه خ, ...ادامه مطلب
پنجشنبه ۱۱ خرداد ۹۶ امروز کلا اون صحنه از فیلم اخرین سامورایی تو ذهنم بود که تام کروز زیر بارون از یه سامورایی متعصب کتک میخوره و تسلیم نمیشه. چندبار بلند میشه و کتک میخوره تا جایی که که تو اخرین صحنه به نشونه تسلیم نشدن فقط میتونه یه تکون به بدنش بده. امروز من اخرین سامورایی بودم. توی افتاب داغ با , ...ادامه مطلب